عزیز دلمون امیر مهدی جانعزیز دلمون امیر مهدی جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
مامانی امیرمهدیمامانی امیرمهدی، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
بابایی امیر مهدیبابایی امیر مهدی، تا این لحظه: 42 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
زندگی مامانوبابازندگی مامانوبابا، تا این لحظه: 17 سال و 18 روز سن داره

گل پسری از راه رسید.

                           

                               

خاطرات همدان

چهارم مهرماه 93 عروسی دعوت شدیم و رفتیم آوج. یه روز هم سر سر زدیم به خاله بابا تو همدان.خاله لباسای بچگیه پسرشو به ما داد تا تنت کنیم و عکس یادگاری بندازیم و ببینیم پلیس شدن بهت میاد یا نه. خیلی جیگر شده بودی.تکون نمیخوردی تا کلاه روی سرت نیفته. اینم یکی از هنرهای آقاپسرما ...
11 مهر 1393

هشتمین دندون گل پسری رویید

عزیز مامان ،فکر کنم این هفتمین دندونت بود و هفتمین دندونت هشتمین دندونت حساب میشه!!!!!! آخه این بالا بود منم ندیده بودم امروز که دیدم متوجه شدم که بزرگتر از اونیه که یه روزه باشه. در هر صورت خوشحالم که دندونات یکی پس از دیگری داره درمیاد.جون خیلی تنبل تشریف داری و غذارو باید برات میکس کنم و اصلا نمیجوی.باید راحت بره تو معدت و اصلا زحمت به خودت نمیدی جیگرطلام                                           &nbs...
27 شهريور 1393

هفتمین دندون نازدونم دراومد

پسر نازم داره حسابی بزرگ و آقا میشه. دو روز پیش یعنی 20شهریور93،سه روز بعد از تولد یه سالگیت،متوجه شدم هفتمین دندونت دراومده مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه پسرم عزیزه مامان،دو روز آب دهنت جاری بود حدس زدم دندونات داره اضافه میشه، و منتظر بودم ببینمش و دیدمش انشالا دندونات همیشه سالم باشن و هیچ وقت دندون پزشکی نری ولی دندون پزشک بشی!!!!! ................................................................انشالا................................................................... اینم عکسش(پایین سمت راست)          ...
23 شهريور 1393

تولد یک سالگیت مبارک

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم   این اولین پیرهنت بود که زود برات کوچیک شد این لباسا اولین لباسایی بود که بدنیا اومدی بیمارستان تنت کرد. دنپایی های استخری تم هم هیچ وقت پات نشد اون کفشاته که حسابی پوشیدی و خرابشون کردی البته راه نمیرفتی ولی خرابشون کردی دیگه اونم پستونکته که نگرفتیش ایناهم خوراکی هایی بود که تدارک دیده بودم.خودمون بودیم ،برای همینم زیاد تجملاتیش نکردم. ...
16 شهريور 1393

مسافرت به سمنان

چهار روز مونده به جشن تولد یکسالگیت رفتیم جشن تولد محمدصدرا (پسر دخترخالم) تو سمنان. صدرا نازی  11 روز از شما بزرگتره. اینم چند تاعکس یادگاری از شلوغ کاریای گل پسرا اینم چندتا از عکسایی که با پسرعموی بابایی رفتیم دریاچه تهران. علیرضاخان و ریحانه کوچولو اینم کیک تولد امیر که خودم پختم.البته تولد امیر بهانه ای بود برای پخت کیک     ...
16 شهريور 1393

افتتاح مسواک امیرمهدی

امیرم 11ماهو بیست روزه شدی که مسواک زدنو شروع کردی عزیزم. فعلا که بلد نیستی خودت مسواک بزنی ولی شروع یادگیریته دیگه آخه عزیزه دلم شش تا دندون ناز داره دیگه باید مواظبشون باشیم                      ...
7 شهريور 1393

شمارش معکوس شروع شد!!!

عزیز دلم تا چند روز دیگه بدنیا میای تمام فکر این روزای من اینه که پارسال چه حس قشنگی داشتم اصلا یادم نمیره لحظه شماری میکردم تا پسر نازمو از خدا هدیه بگیرم دائم درحال گفتن ذکر و شکر خدا بودم .خودش میدونه الان هم باهر دفعه نگاهم که به صورت ماهت میفته شکرش میکنم که یه فرشته به ما داده پارسال این موقع کجا بودی عزیزم؟؟؟؟!!!!!!! از خودم بهم نزدیکتر بودی ولی نمیدیدمت،آرزوی دیدنتو داشتم واااااااااااااااای خدای مهربون چقدر قادری،چقدر بزرگی،چقدر مهربونی که هدیه ای میدی که تو وجود آدمه ولی نمیتونه ببینه تا خودت اجازشو بدی .هیچ چیزی دست ما نیست.تمام دنیا مال خودته.هیچ ادعایی نداریم و...
6 شهريور 1393

خاطرات آوج ویلای باباجون

زردآلوهای حیاطو چیدیم و شما باهاشون توپ بازی می کردی همه رو پرت میکردی تو حیاط شیطون مامان                                                             ...
2 شهريور 1393