ساعت حمام،عافیت باشه مامانی
گل پسرم ، تا امروز میترسیدم خودم ببرمت حموم . همیشه میبردمت خونه مامان نرگس که اون ببره حموم.چون خیلی تمیز میشوره پسرمو. همیشه وقتی میریم خونه باباحاجی گل پسرم کرو کثیفه !!!چون همیشه تو خونه مامانی میرفتی حموم. ولی امروز که بابااحسان شبکار شده و ما می خوایم بریم خونه باباحاجی ،گل پسرم ترو تمیزه. هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا آفرین به مامان نسرین که جرات کرد نازدونشو ببره حموم. خیلی دوست داشتنی بودی.اصلا گریه نکردی .ساکت داشتی حمومو نگاه میکردی خیلی کیف کردم که خودم بردمت حموم. اولین باری بود که نازگلمو بردم حموم . عافیت باشه عسلم. ای...
نویسنده :
مامان
0:25
امیرمهدی گرسنش نیستا!!!
امیرمهدی مامان،از دوماهگی به بعد شروع کردی دستاتو خوردی قربونه دستای کوچولوش ...
نویسنده :
مامان
0:21
خاطرات ریزه میزه پسرم
اینجا سه ماهو دو روزه ای که از حمام آوردمت.بابایی ازت عکس گرفت .داری با تعجب به دوربین نگاه میکنی عاشق این عکستم که دارم لباساتو می پوشونم نگام میکردی . عـــــــــــــاشـــــــقتم اینجا خواب بودی .همین که خواستم ازت عکس بگیرم بیدار شدی .خیلی جالب بود عکسو که گرفتم یهو دیدم تو عکس چشمات بازه!  ...
نویسنده :
مامان
0:15
دلنوشته های مامان
نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست. عزیز دلم،گل مامان،چند ماه گذشته که هنوز روی ماهتو ندیده بودم اصلاَ فکرشم نمی کردم که انقدر زود بهت وابسته بشم نازگلم. جوری دوستت دارم که برای یک لحظه نفس کشیدنت تمام نفسهامو برات میدم. وقتی می خوابی خیره میشم به صورت معصوم و نازت.وقتی بیدار میشی خیره می شم به چشمای نازت. وقتی گریه می کنی دلم ضعف می کنه که مبادا جاییت درد می کن...
نویسنده :
مامان
10:00